چقدر لذت داره وقتی می خونم که خدا به دفاع از
آدم جلوی فرشته هاش وا می
ایستد و اونا را سر جاشون می نشوند. وقتی که
میبینم که خدا پشت ما در می
آد و از آدم طرفداری می کند، به آدم بودنم
میبالم.
اون موقعی که خدا آدم را آفرید و فرشته ها همه
به صدا در اومدند که خدایا
این چیه؟ چرا انسان را آ فریدی؟ که فساد کند و
خونریزی؟ مگر ما تو رو این
همه سال عبادت نکردیم؟ مگر ما تسبیحت نمی
کنیم؟ و همه اعتراض کردند. و خدا
جلوشون ایستاد که ساکت. چی دارید میگید؟ من
چیزی از آدم می دانم که شما نمی
دانید. بیخود اعتراض نکنید. و بعد عظمت آدم را
به فرشته هاش نشون داد و
گفت اگر میتونید اینطوری باشید. همه گفتند
خدایا تو بزرگی. ما جز اونچه که
تو بهمون یاد دادی چیزی نمی دانیم. و سر تعظیم
فرود آوردند.
و چقدر دوست داشتنیه اون لحظه که آدم جلوی اون
هم فرشته، تو بغل خدا جا
می گیرد ...
و خدا میگه تو رو دوست دارم و همیشه پشتیبان و
مراقبت هستم...
از خداوند نیرو خواستم , ضعیفم آفرید که تواضع بندگی را بیاموزم.
از او سلامتی خواستم که کارهای بزرگ انجام دهم ,ناتوانم آفرید که کارهای
بهتری انجام دهم.
از او ثروت خواستم که سعادتمند شوم , فقرم بخشید که عاقل باشم.
از او قدرت خواستم که ستایش دیگران را به دست آورم ,شکستم بخشید که بدانم
پیوسته نیازمند اویم.
از او همه چیز خواستم که از زندگی لذت ببرم,آنچه خواستم به من نداد.
آنچه بدان امید داشتم به من بخشید و دعاهای نگفته ام مستجاب شدند و آنها
این بودند :
من هستم در میان انسانها و غرق در نعمات پروردگار